جیرجیرک

تعالای انسان چیست؟گمانم در میزند که انگار نور است.خدا میگفت من نور زمین ها و اسمانم.و هرچیزی ک در این بحبوحه ی خاکیِ جنگیِ خاورم است از همانیست که در وجودم ریشه دوانده.اختیار است اختیار است اختیار.مثل زمانی که غرق در علم خدایی و در حیاط با معادلاتش کشتی میگیری ومچ می اندازی.اگر تورا شکست ان نه یک دفعه ناطق نباشی و جوگیر شوی!نکن!سخت است.سخت.

مثل زمانیم که در حیاط نشسته ام و به حشراتی نگاه میکنم که یقینم میدهند در هیچ جای دنیا ثبت نشده اند.و از روی دستانم بالا و پائین میروند.نمیدانم دنبال چه چیزی هستند.یک سریشان شب ها نیز به دنبال نوراند.از خورشید نا امید به دستشوییمان پناه اورده اند.آه فکر میکنم اگر من هم یک ساعت زنده بودم حتمن دنبال نور میدویم....

شب.بعد از اولین امتحانی که قرار است شهریور تک ماده بزنم.خرداد.

همین الان یک ملخ را با تصور اینکه سوسک است کشتم!خدای مرا ببخشد.

راستی.عکس جلد کتاب"اواز جیرجیرک کوچولو" است.2 هزار و 200 تومن.

۴
کلمنتاین ‌‌
۰۷ خرداد ۰۳:۰۳
خوشالم فقط خودم نیستم که زود جواب میدم :))
ممنون

پاسخ :

عرضم به حضورت که تنها نیستی قطعا!(:
کلمنتاین ‌‌
۰۷ خرداد ۰۲:۵۶
بیچاره سوسک :))

پاسخ :

((((((((((:
خوش امدین!
نـــای دل
۰۶ خرداد ۱۷:۴۴
بخصوصا تو گرما...
پشه و ملخ و.....

پاسخ :

دقیقا!نه که سیل اومد.الان دور تا دور شهر ما هنوز ابه.همه جکو جونورا اومدن بیرون:دی
محمد قاضی
۰۴ خرداد ۲۳:۵۷

دیشب تو حرم کلّی ملخ بود!

یکیشون داشت از لباس یه حاج آقا میرفت بالا!

پاسخ :

ژن خوب حاج اقا رو دریافته بوده :دی
منظور از ژن خوب!ژن واقعا خوب است.نه ژن خوب.
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان