کلاس ریاضی!(این یک پست ازمایشی نیست دیگر)

امیدوارم که شاد و سلامت باشین.پی‌نوشت اخر رو همین اول به حضورتون میرسونم:

اول!اینکه ببخشید که تندتند پست میزارم :دی خیلی‌ها حوصله ندارن بخونن.اما این یکی فرق داره.اگر الان ارسالش نکنم دیگه هیچوقت جسارت منتشر کردنش رو پیدا نمیکنم.

دوم! اصلا چرا دارم یه تاپیک به این اسم میزنم؟جریان چیه؟

ماجرا رو بدین شرح اعلام میفرمایم: من از ریاضی متنفر بودم.هیچی نمیفهمیدم ازش.تا اینکه_معلمی که انسان است_اومد.و به من یاد داد چجوری باید1)به دنیا نگاه کنم2)چرا باید ریاضی بخونم.

دری رو به دنیایی که دارم توش زندگی میکنم باز کرد.من رو نشوند روی صندلی، علم خالص و سلیس خدا رو نوشت پای تخته.دیگه از اون جا تکون نخوردم.از اون موقع به بعد ریاضی حرمتی پیدا کرد که شکوندنش گناهه برای من.

سوم!اینارو میگم چون به قول دکتر سین میخوام بعدا برگردم و به همه این‌ها نگاهی بکنم بس عمیق و موشکافانه.

پی‌نوشت خودش شد متن(:

سعی میکنم از کوچکترین مفاهیم شروع کنم.هرچقدرش که در حد علم دبیرستانیم هست رو بگم.با دنیای واقعی پیوندش بزنم.و با عرض پوزش خدمت دوستان ناباور/نهیلیسم/اتئیسم با قرآن بیامیزمش.

به امید روزی که هیچ بچه‌ایی نگه من چرا دارم ریاضی میخونم.

+مرسی از حریر واسه نیم‌فاصله.سعی کردم رعایت کنم!

11:15:11

۲۱
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان