کل روز به گا رفتم و دقیقا ثانیه ای که داشتم نتیجه برسی ۱۰۳۶ تا اسکن مغزی را آپلود میکردم دم و دستگاه زیر دستم زایید و ویندوز قطع به یقین پرید. به سه نفر که حالیشان میشد زنگزدم، متفق القول بودند که خدا ریده است رویم. نیم ساعت به دیوار زل زدم. بعد رفتم جزوه دو فصل باقی مانده از یکی دیگر از درس هایم را راست و ریست کردم که فردا بخوانم. به این فکر میکردم که خب این ماه من و چندین نفر از دوستان دیگر پریود شدیم و حداقل هنوز جای شکرش باقی است. در ضمن خبری از خودکشی کسی هم نیست. به جز همسایه روبرویی که با لورازپام دیشب کار دست خودش داده بود. ماتحتم حراج تمام موجودات دوپا شده است و هرکسی می آید مارا انگولک میکند. کاش سامبرست بودم. قطعه ای که میشنوید، خاطره ای از شبی تابستانیست. با فردی به نام سامبرست، آشنا شدم که میگفت اسمش، به معنای واقعه ای است که رخ میدهد. این آهنگ را هم او فرستاده بود. سامبرست الان هلند است. احتمالا مثل سگ وید میکشد و از دوسدخترش هم جدا شده و با صد و دو ملیت معاشقه داشته است. آخرین بار تتو آرتیست میخواست در شیراز. شاید برگشته است. نمیدانم. اهمیتی ندارد. علاوه بر اینکه نمیتوانستم غذا بخورم و به شدت وزن کم کردم، نمیتوانم بخوابم. بیش از ۶ ساعت نمیتوانم.تازه دارم خودم را هم بدبخت تر میکنم و قرار است با یکی از دوستانم که علوم شناختی میخواند، یک پروژه تعریف کنیم. علاوه بر ان، در هفته جاری خایمالی اساسی ای باید بکنم برای یکی از استاد ها که با قیافه اش استیکر درست کرده ام در تلگرام، و یک میم هم ازش ساختم و کلی لایک خورد. از انور، تراپیستم هم مدام بزرگسال شدن پیش از موعدم را میکوبد توی سرم. اینکه تورو خدا به سن خودت بازگرد. اما نمیداند که به هزاران درد سرم در سوداست. چاره ای ندارم. امروز به نتیجه جدید و جالبی رسیدیم. البته که پیش از ان به آن رسیده بودم، اما وقتی به زبان آمد یک چیز دیگر بود. وقتی خودت، صدای خودت را میشنوی همه چیز یک جور دیگر است. چند دقیقه فقط ساکت، من خیره به زمین، او خیره به من، هیچ نمیگفتیم. و من فقط گفتم چه کنم! کاری از دستم بر نمی آید. او هم همین را گفت. که کاری از دستت بر نمی آید. و خب، دیگر عادت میکنی به اینکه کاری از دستت بر نیاید. وقتی آزادی را در چارچوب تنگ محدودیت میفهمی، دیگر برایت عادی میشود. حالم از این آهنگ بهم میخورد. آهنگ بعدی پلی لیستم ای ساربان است. آهنگ قبلی اش افسانه برگ ها از الهه. نه، نه، امشب باید قطعه Delilah از amigo the devil را گوش بدهیم و آرزو کنیم که شب چهارده، پیش رو، هیولاهایی درونمان بیدار نشوند.