باران بود،و در استانه ی لیز خوردن روی زمین.نه اینکه زمین لیز باشد و کفش من نیز هم،نه!فقط صاف بود،بیش از حد.برای همین روی سنگ و قوس و پیچ اسفالت هم روان میشد.انگار دوست داشت مثل باران باشد.مثل جریان لطیفی از اب در شیار خیابان.
کمی قبل تر،شاید صبح،با چند تا فاصله بینمان روی صندلی نشسته بودیم و من نگاه میکردم یه یک تار مو.که نور افتاب روشنش کرده بود و نمیگذاشت تمرکز کنم.و هی گوش خودم را میپیچاندم که بس کن دیگر!چشمت را بردار.و به زور سر میچرخواندم که نبینم.و چند ثانیه صحبت با دوستم و باز ملامت خودم برای خیره شدن به یک تار مو.
فکر میکردم به اینکه اگر دختری داشته باشم،چگونه این هارا با شوق برایش تعریف خواهم کرد زمانی که در استانه ورود به بیست سالگی می اید و در کنارم مینشیند و میگوید عاشق شده ام مادر.و من چگونه این هارا با شوق برایش تعریف کنم که عزیز دلم،میدانم...و یحتمل میگوید نه مادر این فرق دارد!و مثل همه نیست و متفاوت است و هیچکس را ندیدم که اینگونه باشد و باز میگویم عزیز دلم_که اگر اسمش ارغوان باشد(جدیدا علاقه ای وافر به این اسم درخودم میبینم)_ ارغوان من،میدانم... و مینشنیم و تا صبح چایی میخوریم و صدای قهقههامان را پخش میکنیم در فضا.
"اصلا به شناختن چه نیازی هست وقتی دو نفر میتونن باهم بخندن شاد باشن گریه کنن حرف بزنن.مگه همینا شناخت نیست؟اینکه نظر طرف مقابل رو درمورد قدرت و شهوت و خدا و سیاست و... خوبه بد نیست ولی نیازی نیست.هر وقت به مشکل برخوردیم حلش میکنیم"
دوست داشتن دید تورا نسبت به مسائلی تغیر میدهد که کلیشهی دست روابط امروزیست.مثلا وقتی کسی میگوید عاشق شده ام و دوست دارم از اینجا بروم چون طاقت دیدنش را ندارم،راست میگوید.و چقدر خام بودم که اینهارا به باد تمسخر میگرفتم.وقتی تو یک کلیشه را "میشوی" میفهمی که چقدر عمیق است.یک سری چیزهارا باید شد تا فهمید.سعدی چقدر زیبا گفت"عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر" که جز این ۳ راه راهی نیست.و هیچ رابطه ایی سطحی نیست و همه انسان ها پیچیده اند.
خواستم بگویمش اما نشد.نتوانستم.و نخواهم توانست که بگویم.خاموشش میکنم اما نمیگویم.نمیتوانم.تابش را ندارم.به اندازه کافی بحران داشته ام و ترک هایم قابل لمس است.جرعت شکستن ندارم.
پی نوشت:
تسلیت میگم خدمت خانواده های داغدار سانحه های پی در پی.
زنی از جلویمان رد شد و چیزی گفت،انشالله که نصبش شود...
همه چیز عادی و معمولی است!
نمیدونم چرا از این پستم راضی نیستم.حس میکنم خالی نشدم!بازم مینویسم درموردش پس.