تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

سفرنامه:شب صفرم

خب دیگه جولوپلاسو جمع کردیم.خداروشکر همش جمع شد تو یه کوله و فقط بوتامو کردم تو پلاستیک انداختم رو یدونه پیرهن شلوار خونه ای و گذاشتم تو یه کیف پارچه ای کوچیک .

لباسایی که میخوام بپوشم برای تو راهم گذاشتم کنار.جورابم گذاشتم توی کیفم.شناسنامه کارت ملی و فقط این شلوار جدیده از این بگاست که پائینش چاک داره.اصلا با چاک و ماک و اینا راحت نیستم بدوزمش فردا اونم جا بدم بره. یه حوله دستی کوچیک هم میگذارم. اره دیگه فک کنم کافیه.

 تنها پلن، عشق و حال کردن به هر قیمتیه. بقیش مهم نیس.

دوتا تبصره: سعی میکنیم تا سوم دی بکشونیم برنامه رو. و حداقل یک شب رو تا صب تو خیابون باشیم بریم ارم.

برنامه جومالی اینا امشب شده و حرکتشون امشبه.برا فردا شب بلیط گرفتم.با یه حساب سر انگشتی اگه ده روز بمونن ردیفه. برگشتن خراب میشم سرشون. والا.

عککککس 1

عککککس 2

خب دیگه، یه حافظم بندازیم ببینیم چطوره:

کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت.

(:

سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان