تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

ترس در شان تو نیست، بهت نمیاد

ترس در شان همه هست، بزدلی هم همینطور، ولی توی موقعیت های سخت به بعضیا نمیاد. بعضیا باید جور بکشن. باید رهبری کنن، باید حضور دائم داشته باشند و استراتژی بچینن. ظلم روزگاره، کاری از دستم بر نمیاد.

در یک مانیای سگی هستم. انقدر انرژی دارم که دلم میخواد هرچی هست رو بزنم بشکونم. گوشیمو بزنم تو دیوار، لپ تاپو بزنم تو در، لیوان رو بزنم تو صفحه تلوزیون. به تمام کسایی ک نباید پیام بدم، به اکثرشون نود بفرستم، بزنم پس گردن بابام.لیلا رو انقد قلقلک بدم تا از خنده بشاشه به خودش. ایمیل بزنم به استادام. ماجرا رو به روی لاشیا بیارم. تو خیابون مثه ارشمیدس لخت لخت بگردم و بگم یافتم، یافتم.

ولی نشستم زیر پتو، ب زور. با قاشق هندونه میخورم و سریال گودال رو میبینم.ب زور نشستم و زیر پتو کز کردم.

قاه قاه قاه، بله بله بله.

سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان