سه شنبه ۲۳ بهمن ۰۳
ماشین را دوتایی هل دادیم سمت خروجی اتوبان. حقیقتا صحنه وحشتناکی بود اما سعی کردم بخندم و نوشته پشت نیسان ابی را بلند بلند برایت بخوانم: آهای غریبه غصه نخور، منم غرییم!
گفتم خدایا، ائمه ی اطهار، صدو بیست و چهار هزارتا پیامبر، تورو خدا نگاه کنین به دل این پسر بچه که تا ناموس توی ماشین خم شده و سعی میکنه درستش کنه. بلند داد زدم برای اینکه تورا بخندانم که نذر میکنم!
یک موتوری امداد خودرو از انجا رد شد. کمی ماشین را انگولک کرد و دل و روده اش را ریخت بیرون پ وصل کرد و ماهم خب، وایساده بودیم. تو شبیه فرفره میچرخیدی. دقت کردم، وقتی مضطرب میشوی دستانت را مشت میکنی و فشار میدهی. من هم هرچه اصرار کردی نرفتم داخل بشینم با اینکه سردم بود. تمام که شد پول اقاهه را دادیم و رفتیم.
گفتم مرد حسابی حرف بزن. خندیدی. گفتی فلان و فلان و فلان. گفتم خب فلان چیز فلان راه حل. فلان چیز فلان راه حل. فلان چیز را هم خودم حل میکنم. حالا دیگر غصه نخور
خندیدی. حالا شاد تر بودی. سرم زا به تو تکیه دادم و به سمت غروب رفتیم.
گفتم خدایا، ائمه ی اطهار، صدو بیست و چهار هزارتا پیامبر، تورو خدا نگاه کنین به دل این پسر بچه که تا ناموس توی ماشین خم شده و سعی میکنه درستش کنه. بلند داد زدم برای اینکه تورا بخندانم که نذر میکنم!
یک موتوری امداد خودرو از انجا رد شد. کمی ماشین را انگولک کرد و دل و روده اش را ریخت بیرون پ وصل کرد و ماهم خب، وایساده بودیم. تو شبیه فرفره میچرخیدی. دقت کردم، وقتی مضطرب میشوی دستانت را مشت میکنی و فشار میدهی. من هم هرچه اصرار کردی نرفتم داخل بشینم با اینکه سردم بود. تمام که شد پول اقاهه را دادیم و رفتیم.
گفتم مرد حسابی حرف بزن. خندیدی. گفتی فلان و فلان و فلان. گفتم خب فلان چیز فلان راه حل. فلان چیز فلان راه حل. فلان چیز را هم خودم حل میکنم. حالا دیگر غصه نخور
خندیدی. حالا شاد تر بودی. سرم زا به تو تکیه دادم و به سمت غروب رفتیم.