پلیس خوب پلیس بد

ادم خوبه تو این چند وقت مجاری اخیر، "پسته خندان " بود. الان شده معاون بخش و به امور مختلف رسیدگی میکنه. من جمله شکایات.بچه ها نامه نوشتن برای پسته خندان و اعتراض کردن.پسته خندان هم طبق رویه همیشگی دلداری داد و جو رو اروم کرد.کلا مسکن تزریق میکنه و میگه سرطان رو درمون میکنم همینجوری. و ما نمیدونستیم که کار پسته خندان رنگ کردن بلبل و فروختنش به جای قناریه. احتمالا اکثرا در جریان نیستن پشت این مهربانی چه چیزی نشسته. ولی من براتون میگم چون دیدم.

سر اسم پسته خندان توی بخش از نظر معرفت و رسیدگی قسم میخوردم.بقیه هم میخوردن.همه میخوردن. در چند وقت اخیر به چالش های متعددی خوردیم. کم کم متوجه شدم پسته خندان استامینوفن دکتر عبیدی عه.(اسم قرصه).به اساتید اطلاعی نمیده و فقط وعده پوچه که دل دانشجو رو خنک میکنه. برای امور مختلف رسیدگی ای اگر صورت میگیره در نهایت چیزیه که خودشون میخوان.اگر اعتراضی کردیم به برنامه های درسی و کلاسی پسته خندان بحث تداخل رو میاره وسط و انگیزه های اصلی رو مطرح نمیکنه. برای اینکه دانشجوهارو از کلاسی ب کلاس دیگه ببره تا دل استاد شاد شه ظرفیت رو بهانه میکنه.وقتی به اداری سازی امور تحصیلی اشاره میکردم پسته خندان من رو متهم کرد به قضاوت. باعث شد وقتی داره ویس میگیره نگاه کنم به پشت حرفش: روی چی داره تاکید میکنه و چه مسئله ای این وسط کمرنگ جلوه داده شده؟ احتمالا همون چیز بی اهمیت دلیل اصلی باشه.شاید چون وجدانش اجازه نمیده در یک بسته بندی شیک و زیبا دروغ بگه یکم خودش رو میبازه و تسلط رو از دست میده.

برای همین، سر جریان کارشناس بخش که اکثر دانشجو ها طی چندین سال بهش معترض بودن اون رو به اصطلاح خودشون"اخراج" کردن پسته خندان  تو بوق کرد که ما به خاطر شما اینکارو کردیم. همزمانی این اتفاق با جلسه توجیحی_اعتراضی برنامه های درسی اتفاقی نبود. وقتی این رو گفت فقط خندیدم: چقدر سادست.

سادگی و صداقت همیشه یک پوینت محسوب میشه و در جواب اعتراض ها همیشه جواب های ساده ای گفته میشه که رنگی از حماقت و معصومیت دارن. انگیزه های ساده و بنیادی میتونه اعتراضات رو خلع سلاح کنه.نهاد مسئول پاسخگو هست اما پاسخ سوالی رو میده که خودشون طرح کنند.در سوال شما سوال خودشون رو پیدا میکنن و بهش جواب میدن.از ضعف های سیستم کلی مثل نحوه استاد شدن، کمبود استاد و و و استفاده میکنن. من مخالف این نیستم که هر مسئولی به تعداد محدود باید دروغ بگه برای اینکه شرایط رو فیکس کنه و از هرج و مرج جلوگیری کنه.مشکلی هم با دروغ ها ندارم.به این نگا میکنم که سود دسته جمعی حقیقی ای که عایدمون میشه  از این دروغ چقدره. سود دسته جمعی ای که اینجا عایدمون شد اسودگی موقتی و هرز کردن پیچ  مطالبه کردنه. دانشگاه نمونه کوچیک تر نظام حاکمه. میدونم که بعد ها میبینم محیط کار نمونه کوچیک تر شده و شاید بعد ها دیدم خانواده هم همینه.

پسته خندان عزیزم من دیگه تا حدی فهمیدم تو چیکاره ای و ناراحتم.چون دلم میخواست بهت اعتماد کنم و فکر کنم مارو دوست داری و باهامون مهربونی و مثه یه شوالیه از حقوق ما دفاع میکنی و حقمونو پس میگیری.ولی پسته خندان عزیزم تو فقط تو این بازی کثیف نقش پلیس خوب رو داشتی و همه و همه نقش پلیس بد.

 میخوام یادم بمونه که یک روزی شاید من هم مسئول چیزی شدم و مجبور شدم دروغی بگم برای اینکه فضا رو اروم کنم. شاید من هم یه روز مثل پسته خندان شدم. البته، نه. من سعی میکنم از پسته خندان بهتر دروغ بگم.

یک اهنگ گوش بدیم از گروه بیلتز.

مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان