کنسل و ادامه ماجرا

انقدر در ژول روز درحال نوشتن و نکته برداری از چیزهای مختلفم که خسته ام میشه. برای همینم روزنوشت های مدرسه تابستانه رو نیمه تموم میزارم.

درحال تحلیل و ریشه یابی هستم توی زمان های مختلف. پازل زندگیدیه قدری عجیب یود که به طرز عجیبی، با زنجان اومدنم موافقت شد، و وقتی اومدم زمانی بود که تازع به بیماریم آگاهی پیدا کرده بودم، و در ادامه جلسه ای رو شرکت میکنم که راجع به اون به زبان دیگری صحبت میکنه.

پازل زندگی عجیبه دوستان. عجیبه.

علی ای حال زنده هستم و متفکر. برای همین هستم، مگه نه؟

مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان