تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

قدیمی

قدیمی پیام داد و گفت معشوقه اش بهش گفته که عشق کسشر است. گفتم اشتباه میکند. گفت نه معشوقه ام را میشناسی، و نه عشق را، ری. گفتم شاید. گفت یاور غمگساری نمیخواهی؟ گفتم چرا. گفت به من پیام بده، گفتم همان‌جایی تورا خواهم دید، که پیش از عشق تورا دیده بودم.
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان