پنجشنبه ۶ تیر ۰۴
اگر در بیرون از گود نشسته ای یا صندلی ات میز کناریست، چیزی را که متوجه میشوی لایه سطحی صحبت های ما خواهد بود که برایت خوشایند است. اگر سر میز با ما نشسته ای و داری گوش میدهی، چیزی که متوجه میشوی لایه ثانویه صحبت های ما خواهد بود و برایت خوشایند است. اگر سر میز با ما نشسته ای و مخاطب قرار میگیری، چیزی که متوجه میشوی سومین لایه از صحبت های ما خواهد بود که برایت خوشایند است. اما زمانی که در جای هرکدام از ما قرار میگیری و به مکالمه میپردازی، چهل درصد از صحبت های که بین تو و او رد و بدل میشود را نمیفهمی. فرامتنیتی که در این مکالمه وجود دارد مختص به گذشته نیست یا مختص به حال های مجاورتی ای که تجربه میشود. چیزیست موکول شده به آینده. حرفیست که خارج میشود اما به قدر کافی معنا ندارد. زیرا در خلال روزهای آتی، تازه علتش پدیدار خواهد شد. این نه چیزیست ماورایی، و نه چیزیست خارج از اراده شخصی. کاملا هم زمینی و اینجهانی است. فقط، کاملا اتفاقی در زمانی زودتر به زبان آمده. مثلا امشب به او گفتم گاهی آدم تصمیمی را میگیرد، دلایلش هم واضح است و فکر میکند نسبت به آن آگاهی دارد. لاکن انجور که خودش فکرمیکند، اینسایت ندارد. ما که از بیرون متضرر یا متحمل یا منتفع یا به هر صورتی تحت شعاع این نتایج هستیم، این را میدانیم. تازه، دستمان هم پاک است و از روی نتیجه، قضاوت اولین را زیر سوال نمی بریم. فقط گاهی، کسی از ما، یک سری چیزهایی را بهتر میفهمد و ایرادی ندارد اگر ما نیز به او اقتدا کنیم. لذا کسانی که فکر میکنند تمام و کمال نسبت به کاری که میکنند آگاهی دارند، موجودات ترسناکی هستند. به غایت ترسناک. هم از حیث امکان پذیر نبودن کمال در امر واقع، هم از حیث رانه ای که آنها را مجاب میکند دست به هرکاری بزنند برای رسیدن به نتیجه. خدا مارا از حیث اینها محفوظ کند.ما گاها ، بیچاره تر از آنی هستیم که به جز تمنا و دعا، کاری از دستمان بر بیاید.