کشو قوسی به بدنم دادم. رد شد و گفت چقدر آخر تو خسته ای. چرا همیشه آنقدر خسته ای. دلم برایت میسوزد. واقعا تن لشی. از خنده پاره شدم. گفتم همیشه همینطور بوده ام نه؟ گفت همیشه. گفتم پس تغیر نکرده ام. دراز کشیدم. دیشب که ساعت ۱۱ رفته بودم بیرون، به آپولوی جوانم گفتم میدانی چه چیز شلوغی خوب است؟ ساعت های پایانی شلوغی. وقتی همه کارهایشان را کرده اند و حالا کسانی بیرون می آیند که یک دلیل دارند: پرسه گردی.
به معماری شهر های انسانگرا فکر میکردم. اینکه فرد پرسه گرد، همیشه در آستانه است و همه جا برای این فرد، وطن محسوب میشود. شلوغی برای این افراد یک المان حائز اهمیت است و ورود به ان، یک حادثه کوتاه مدت اما به یادماندنیست. خروج از آن، بدرقه ای به همراه ندارد و فراموشی همیشه گریبانگیر فرد پرسه گرد است. هر پرسه گرد آماتور یک ذائقه ای دارد و دقیقا وقتی پای امیال شخصی اش به حیطه باز میشود او شاهد جریان سیال پس زدگی ذهنی اش خواهد بود. پرسه گرد حرفه ای صدایی ندارد که در سرش داد بزند. او با محیط ها عجین میشود، مطیع نیست اما سازگاری خوبی دارد، محیط را هم به دنبال خود سازگار میکند. او مدرن بودن را میپذیرد، سنتی بودن را میپذیرد و به جای دست زد زدن به سینه انها، درس های خودش را میگیرد و به اندوخته اش اضافه میکند. دقت کردم، دیدم نه اماتورم و نه حرفه ای. یک پرسه گرد حافظه دار/قضاوت کننده هستم. مثلا، تهرانی که اکنون میشناسم، تهرانی است که یک آبادانی ای که در شیراز جوانی کرده است، برای خودش شخصی سازی کرده. تهران را مثل تهرانی ها نمیفهمم، و شیراز را مثل شیرازی ها نفهمیده ام، و اکنون، آبادان را هم مثل آبادانی هایی که دوره بلوغ فکریشان را اینجا گذرانده اند، درک نمیکنم. ملغمه ای از همه آنها در ذهنم است. به ر. پیام دادم و گفتم میخواهم بروم کربلا و فلانور را آنجا درک کنم. بسیار موقعیت خوبی است! امسال محرم هم شلوغ میشود. گفت احمق بیشعور، آن فلانور بودلر است و بودلر فرانسویست و تو یک خاورمیانه ای بیچاره. اگر میخواهی از حضور یک رکن مذهبی به دلایلی برسی، برو مشهد. برو قم. گفتم نه. عراق نزدیک است و اگر به صورت اتفاقی آنجا جنگ بشود، اگر سریع راه بروم یک ساعت میرسم به خانه مان. درضمن میتوانم بودلر را شخصی سازی کنم آن هم در کربلا! راستی، کربلا کافه دارد؟ گفت تو کسخل شده ای. گفتم آه ر.عزیزم! به یک چیزی دست بیاویزم تا از ملال روزها در امان باشم. گفت غصه چه چیزی را میخوری؟ گفتم غصه اراده از دست رفته. گفت باید بروم بیرون و اینترنت سیم کارتم وصل نمیشود. گفتم باشد، بوس بوس خدانگهدار.
پی نوشت: اسکویید گیم آمده.