تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

ساعت ۸:۴۰ دقیقه شب

آپولوی عزیزم،
فلان، به فلان مشکل اشاره میکرد، و چون ابتدا آغاز اسم تو ف دارد، در نتیجه فلانی، چیز جالبی ب نظرم می‌رسید.
دیگری به نظرم خصمانه تر بود ، دیگری کلمه ای بود قابل جایگزینی ، به نوعی که تک‌تک انسان های زمین را میشود دیگری خطاب کرد، اما فلانی اینطور نیست، فلانی یک اسم خاص در لفافه پیچیده است. مشخصاً وقتی میگویند فلانی، همه میدانند از چه کسی صحبت میکنند. اما دیگری؟ نه.
بله من به مورد ابتدایی فکر میکردم. نمی‌توانستم تمایز مشکل کلینیکال یا ذهنی اش را بفهمم. اینکه این یک مسیله فیزیکی است و حقیقتا وجود دارد یا صرفا تصوریست که فرد نسبت به بودگی خودش دارد. ابتدا معتقد بودم فیزیکیست، اما بعد چیزی توجهم را جلب کرد. آن نموداری که دیشب فرستادی. و دقت کردم به تعدد روابط، و چیزهای دیگر. این باعث شد فکر کنم مشکل آنقدر حاد نیست وگرنه این سلسله قضایا پیش نمی آمد. حدس و گمان نزدم، منتظر شدم تا چیزی بنویسی.
تولد تو نزدیک است! دو روز دیگر! اه، کاش تهران بودم. اشکالی ندارد، بعدا که به تهران آمدم یک بار دیگر به دنیا بیا. در مفهومی کاملا استعاری (;
داری جور دیگری رفتار می‌کنی. تبریک میگویم. واقعا! تبریک. هرجا که حس کردی جور دیگری نسبت به گذشته رفتار میکنی، یک شاخه جدید به دنیایت وصل کرده ای. تو اکنون، سریع نمی‌گویی و سریع نمی‌روی در غار. پله ب پله میگویی. اصلا لعنت به سریع گفتن، چرا اینکار را میکردی. این چه ظلمی است که به خودت روا‌میداری. مثلا میخواهی از قله عدم قطعیت بیایی پایین و سریعا تکلیفت مشخص شود؟ یا بار فریبدادگی از دوشت بیفتد؟ یا یک فریاد بلند است نسبت به چیزی که از آن در رنجی و هرجا بتوانی مجددا آن را بیان کنی دریغ نمیکنی؟ بیخیال. ب نظرم روند خوبی است.
کتاب جالبی به نظر می‌رسد. بعدا قسمت هایی از آن را برایم بگو. مثلا صفحه ۹۲ اش :دی.
من هم چیزهایی دارم که برایت تعریف کنم. یکی اش را میگویم. اسکویید گیم! داشتم به این فکر میکردم که چطور یک سریال، قابلیت ساخت یک مدل فکری جدید مشترک در بین میلیون ها آدمی که تماشایش میکنند دارد. فکرش را بکن، وقتی نمی‌توانند به یکدیگر بگویند منظورشان چیست، میگویند مدل اسکویید گیمی. میگویند دنیای اسکویید گیمی. مثل جومونگ! خودش یک افسانه مجزا بود، ولی هر فیلم کره ای امپراطوری طور را میگویند از این فیلم های جومونگی. تو احتمالا مقاله ای در خصوص این حالتی که تعریف میکنم قبلا خوانده ای(: بعدا برایم بگو نظر تو چیست.
دوستدارت،ر.
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان