يكشنبه ۹ تیر ۰۴
تا چایی دم بکشد:
وضعیت دوست نا به سامان دیشب به خیر گذشت. حوالی ساعت ۲ ظهر تماس گرفت و درحالی که هردویمان تازه از خواب بیدار شده بودیم شروع کردیم به صحبت کردن. چند نکته جالب بود، اول اینکه ذهن مستعد شک، دروغ های کوچک را نمیتواند تحمل کند. حتی اگر اسمش را میگذاریم دروغ، نگفتن حقیقت هارا نمیتواند تحمل کند. به او گفتم بپرس چرا ، ولی نه یک چرای خشمگین. گفت در استیج من همه چراها یک چرای خشمگین اند. بهش حق میدادم، اما صرفا از این منظر که دوستم است. و چون دوستم بود باید به او میگفتم که نحوه مواجهه اش جواب نمیدهد. مسئله بعدی پس زمینه عشق مقدس در ذهنش بود. اما متاسفانه ما بازمیگردیم به تابستان ۴۰۱ و نکته ای را متذکر میشویم که خوشایند نیست: گاهی در یک بازه محدود نسبت به کسی که دوستش داریم انزجار احساس میکنیم و این کاملا طبیعی است. متاسفانه. در وسط دعوا، بحث، و هرچیز دیگر. برمیگردیم به پاییز ۹۹ و نکته ای را هم اینجا متذکر میشویم: در بدترین شرایط بینتان، فراموش نکن که دوستش داری. درس های خوبی اند. پارادوکس های مسخره ولی در باطن تراژیک. اینها حاصله ی موهای سفید بنده است که اتفاقا خیلی خیلی هم زیاد شده اند. نکته بعدی این بود که میگفت تا کی، به خاطر گذشته ی خوب، باید ادامه بدهیم. گفتم دوست عزیز! در همین سه هفته گذشته طرف مقابل برای تو کار های بزرگی کرده که خوشایندت بوده. چهار ساعت قبل این بلبشو، کاری را از خودش نشان داد که تو از سر ذوق برای من آمدی و تعریف کردی. کدام گذشته های دور؟ این گذشته ها بسیار نزدیک اند! گفت اگر برای خودش اینکار هارا کرده باشد چه. گفتم پنجاه درصد ماجرا خودش است. اما پنجاه درصد ماجرا تویی. حتی با درصد های کمتر، اگر شصت درصد ماجرا خودش باشد تنها چیزی که کاملش میکند آن چهل درصدی است که به خاطر تو انجامش داده! وگرنه شصت درصد خالی، کاری را به سرمنزل مقصود نمیرساند. در ادامه نکاتی ذکر شد کاملا زنانه از نحوه بیان موضوع در جوار پارتنر که شاید شگرد یا شیادی به نظر برسند اما خب نیاز است. خداروشکر مسئله از انفجار خارج شد.
امروز ۴۹ درجه است. خیلی گرم. و چایی هم حالا دم کشیده.صبح بخیر و خدا یار و و نگهدارتان.
وضعیت دوست نا به سامان دیشب به خیر گذشت. حوالی ساعت ۲ ظهر تماس گرفت و درحالی که هردویمان تازه از خواب بیدار شده بودیم شروع کردیم به صحبت کردن. چند نکته جالب بود، اول اینکه ذهن مستعد شک، دروغ های کوچک را نمیتواند تحمل کند. حتی اگر اسمش را میگذاریم دروغ، نگفتن حقیقت هارا نمیتواند تحمل کند. به او گفتم بپرس چرا ، ولی نه یک چرای خشمگین. گفت در استیج من همه چراها یک چرای خشمگین اند. بهش حق میدادم، اما صرفا از این منظر که دوستم است. و چون دوستم بود باید به او میگفتم که نحوه مواجهه اش جواب نمیدهد. مسئله بعدی پس زمینه عشق مقدس در ذهنش بود. اما متاسفانه ما بازمیگردیم به تابستان ۴۰۱ و نکته ای را متذکر میشویم که خوشایند نیست: گاهی در یک بازه محدود نسبت به کسی که دوستش داریم انزجار احساس میکنیم و این کاملا طبیعی است. متاسفانه. در وسط دعوا، بحث، و هرچیز دیگر. برمیگردیم به پاییز ۹۹ و نکته ای را هم اینجا متذکر میشویم: در بدترین شرایط بینتان، فراموش نکن که دوستش داری. درس های خوبی اند. پارادوکس های مسخره ولی در باطن تراژیک. اینها حاصله ی موهای سفید بنده است که اتفاقا خیلی خیلی هم زیاد شده اند. نکته بعدی این بود که میگفت تا کی، به خاطر گذشته ی خوب، باید ادامه بدهیم. گفتم دوست عزیز! در همین سه هفته گذشته طرف مقابل برای تو کار های بزرگی کرده که خوشایندت بوده. چهار ساعت قبل این بلبشو، کاری را از خودش نشان داد که تو از سر ذوق برای من آمدی و تعریف کردی. کدام گذشته های دور؟ این گذشته ها بسیار نزدیک اند! گفت اگر برای خودش اینکار هارا کرده باشد چه. گفتم پنجاه درصد ماجرا خودش است. اما پنجاه درصد ماجرا تویی. حتی با درصد های کمتر، اگر شصت درصد ماجرا خودش باشد تنها چیزی که کاملش میکند آن چهل درصدی است که به خاطر تو انجامش داده! وگرنه شصت درصد خالی، کاری را به سرمنزل مقصود نمیرساند. در ادامه نکاتی ذکر شد کاملا زنانه از نحوه بیان موضوع در جوار پارتنر که شاید شگرد یا شیادی به نظر برسند اما خب نیاز است. خداروشکر مسئله از انفجار خارج شد.
امروز ۴۹ درجه است. خیلی گرم. و چایی هم حالا دم کشیده.صبح بخیر و خدا یار و و نگهدارتان.