يكشنبه ۹ تیر ۰۴
آشنای دوری دارم که فکر میکند بروس وین است و شب ها بتمن میشود تا از محله نارمک محافظت کند. آلفرد دارد برای خودش و همچنین یک زن گربه ای که اتفاقا خیلی بی رحمانه آزارش میدهد و پنجول می اندازد و حتم دارم مدتیست رهایش کرده و رفته جای دیگری نوازش بشود.
این آشنای دور را سر جمع یک بار دیده ام. در قهوه خانه ای نزدیک به هفت حوض در یک جمع سه نفری. اصلا دلم نمیخواهد به ادامه ی آن شب فکر کنم اما شب خاطره سازی بود و اتفاقات جالبی داخلش افتاد و ناچارم این را بپذیرم.
شوالیه تاریکی منطقه نارمک یک پادکست هم داشت. از چیزهای معمولی و بی اهمیت درونش صحبت میکرد و میگفت اینها معنی زندگی هستند. اینکه روزی با بچه ام نشسته باشم و فوتبال ببینم و درحالی که داد میزنم گلللللل گلللللل زنم بیاید سرم را ببوسد. اینکه لزوما تحصیل آکادمیک خیلی خیلی موفقی نداشته باشم و خیلی خیلی هم پولدار نباشم و خیلی خیلی هم مشغله نداشته باشم تا بتوانم با دوستان عزیزم که کمند اما کافی ، وقت بگذرانم. تهش هم برای پایان اپیزود ، آهنگ خانه بدوش رضا عطاران را گذاشته بود.
میفهمیدم چه میگوید. من هم همیشه همین را میخواستم. مثلا الان تحصیل آکادمیکم را تا مرحله ای رساندم و تمرین های که باید امروز مینوشتم را نوشتم و دوستم پیام داده که بیایم دنبالت برویم بیرون من هم میگویم بله و بدون عذاب وجدان از منطقه امنم خارج میشوم. اگر این گربه های درون سرم کمی ارام تر جیغ و داد کنند همه چیز به خوبی جلو خواهد رفت.
این آشنای دور را سر جمع یک بار دیده ام. در قهوه خانه ای نزدیک به هفت حوض در یک جمع سه نفری. اصلا دلم نمیخواهد به ادامه ی آن شب فکر کنم اما شب خاطره سازی بود و اتفاقات جالبی داخلش افتاد و ناچارم این را بپذیرم.
شوالیه تاریکی منطقه نارمک یک پادکست هم داشت. از چیزهای معمولی و بی اهمیت درونش صحبت میکرد و میگفت اینها معنی زندگی هستند. اینکه روزی با بچه ام نشسته باشم و فوتبال ببینم و درحالی که داد میزنم گلللللل گلللللل زنم بیاید سرم را ببوسد. اینکه لزوما تحصیل آکادمیک خیلی خیلی موفقی نداشته باشم و خیلی خیلی هم پولدار نباشم و خیلی خیلی هم مشغله نداشته باشم تا بتوانم با دوستان عزیزم که کمند اما کافی ، وقت بگذرانم. تهش هم برای پایان اپیزود ، آهنگ خانه بدوش رضا عطاران را گذاشته بود.
میفهمیدم چه میگوید. من هم همیشه همین را میخواستم. مثلا الان تحصیل آکادمیکم را تا مرحله ای رساندم و تمرین های که باید امروز مینوشتم را نوشتم و دوستم پیام داده که بیایم دنبالت برویم بیرون من هم میگویم بله و بدون عذاب وجدان از منطقه امنم خارج میشوم. اگر این گربه های درون سرم کمی ارام تر جیغ و داد کنند همه چیز به خوبی جلو خواهد رفت.