ربکا اهنگ let it go را در بار برای تمام تیم، بعد از برد جانانه مقابل اورتون خواند.تیمی که بعد از شصت سال برنده این بازی شده بود. و احتمالا او بعد از مدت جدایی اولین بار بود که میگفت: بگذار برود.
تد، بعد از یک پنیک اتک شدید یه هتل بازگشت و برگه های طلاق را امضا کرد و برای وکیل همسرش فرستاد. همسری که دوستش داشت، اما میدانست باید از زندگی او برود و فاصله ۴۴۳۸ مایلی از او فایده ای نداشت.باید زن را رها میکرد.
کیلی و روی، بعد از یک پیاده روی طولانی درحالی که مستی از سرشان پریده بود به هتل بازگشتند و یک بوسه عمیق را با یکدیگر تجربه کردند. زمانی که فهمیدند در اصل محبت، میتوانست انهارا زودتر کنار همدیگر قرار بدهد و حالا، با هم بودند.
سسی، دوست صمیمی ربکا به او گفت من تا ابد طرفدار تو میمانم، اما تو باید قبول کنی که پله های کاخ روپرت را خودت بالا رفتی. ربکا، نقشت را بپذیر. شش سال من و دخترم نورا، که دختر خوانده تو بود را تنها گذاشتی و حالا دوباره پیش همیم. بعد از این دیالوگ، او به اتاق تد رفت، درحالی که تد را دم در بار دیده بود، اما چیزی میان انها شکل گرفت که شاید برای یک شب، شاید برای همیشه، اما تا ابد در ذهنشان خواهد ماند.
و همه اینها روی اهنگ strange از سلست پلی میشد و به پایان سکانس میرسید. قسمت هایی عمیقا اثر گذار و عمیقا دردناک و عمیقا امیدبخش.
و حالا، این قطعه را از سلست گوش میدهم و سیگار میکشم. غریبه هایی که اشنا میشوند، و اشنایانی که تبدیل به معشوقه خواهند شد، و دوباره، به غریبه.
شب زیبایی است.و پر از احساسات. و لحظه پایین امدن پرده تاتر ان هم در تنهایی. چیزی برای اولین بار.