قاه قاه قاه! خنده ام میگیرد.
این مدت که کاملا در پوشش طرحواره های انزوای اجتماعی، بی اعتمادی بدرفتاری و معیار سرسختانه زندگی میکنم فرم نامشخص ocd ام عذابم میدهد و برای همین معمولا پیام های گروه ها را چک نمیکنم چون اگر بکنم، دیوانه میشوم از حجم حماقت هایی که ممکن است با انها مواجه شوم. اما امشب در یکی از گروه ها یک چیز جالب دیدم که مدتی الگوی رفتاری خودم هم بود و یک جور دروننگری برایم ایجاد کرد که مایل شدم در تنها جایی که بدون نقاب مینویسم، ثبتش کنم که بعدا مروری بر وقایع داشته باشم.
اشتی دادن ایگو با سایه عموما خودآگاه صورت نمیگیرد اما زمانی ممکن است این اتفاق بیفتد و وقتی رخ میدهد خیلی هیجان انگیز میشود خصوصا برای یک ناظر بیرونی: وقتی که یک شخصیت مستقل خودمختار به هیکل خودش میریند و خودش را عمدا دست اویز تمسخر میکند و از این تمسخر اعتبار میخرد. او نه تنها در جدیت را باز میگذارد و به عنوان یک ادم صاحبنظر در بحث ها شرکت میکند بلکه در استهزا را هم میگشاید و انجا هم نقشی اساسی بازی میکند. در نظر دیگران کاری عبث و پوچ است اما او، به معنای واقعی سوپاپ اطمینانی ایجاد میکند که بار روانی اضطراب جمعی را تخلیه کرده و با تکرر کلامش و اسمش حتی شده به توهین و مسخرگی جای پای اندیشه اش را سفت میکند. این بد است که با کسی که زاویه فکری دارید شوخی کنید. این برای او یک پوئن مثبت است. و این بدتر است زمانی که او با خودش شوخی میکند، این برای او ده پوئن مثبت است. نتیجه این میشود که اگر اشتباه کند، به پای مسخرگی خواهند گرفت و اگر درست بگوید، بیش از پیش تاثیر گذار میشود. این بد است که دشمن فکریتان بتواند ایگویش را با سایه اش اشتی دهد. او چندین پله به خودشناسی نزدیک تر میشود، اگاهانه تر رفتار میکند و به مرور زمان وقتی شما احمقانه میپرسید: حالا چرا خودت خودت را مسخره میکنی، او بهتر میفهمد چطور حرفی بزند که در هر بحث دیگری در جای دیگر، شما به یاد صحبتش بیفتید.حتی از روی مسخرگی.شما فکر میکنید با له کردن شخص در توهین های مکرر، ریشه اش را میزنید اما نه. مخالفت بیشتر اعتبار بیشتر به همراه می آورد و کار برایش فوق العاده راحت میشود: با تغیر موضع کوچکی به سمت خواسته های جمع تعداد طرفداران فرد صعودی رشد میکنند. همان جریان بکشید مارا قوی تر میشویم است.در دینامیکِ جمع، او چیزی فراتر از یک مسخرهشونده ساده است. نامش دائماً با خاطرهی جمع گره میخورد، حضوری فراتر از لحظهی اکنون مییابد. او جرقهی خنده است و همزمان نقطهی توجه.
این نوشتار جمعا ده دقیقه زمان گرفت. برای یک ادم بی اهمیت برای من، در یک بحث بی اهمیت برای من. اما حال میدهد.از ocd هم میشود لذت دراورد.