تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

سفرت به سلامت

مامبزرگم همیشه من رو از روی لب هام میبوسید. همیشه چایی رو آماده میکرد و توی حیاط مینشستیم و میخوردیم. همیشه دوستم داشت و همیشه دوستش خواهم داشت.
فراموشت نمیکنم پاره تنم. خدانگهدارت. دلم برایت از خیلی وقت پیش از رفتنت، تنگ شده بود.
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان