یکی از کارهایی که بعد از خریدنش کردم این بود:
با ترس و لرز،اینرنت رو کانکت کردم، چندین شب کلنجار رفتم و در اخر تایپ کردم : physicsgod.blog.ir
اینتر رو زدم و وارد شدم.مثل زمانی که اولین بار نارنیا رو خوندم.وارد کمد خاک گرفتم شدم و از درونش به دنیایی قدیمی و پر از خاطرات تلپورتیدم خودم را!
کامنت هارو مرور کردم.دوستانی که برام پیام خصوصی داده بودن.چند نفری که اصلا فکرشم نمیکردم من رو به خاطر داشته باشند یا صفحه ام رو دنبال کنند.
خلاصه، خیلی احساس عجیبی داشت.
امروز بعد از مدت ها مینویسم.تک تک کلماتی که روی صفحه میبینید برای من یاد اور تابستون گرم سال 98 رو داره که دم در هال پذیرایی خونمون مینشستم رو به حیاط و شروع میکردم وبلاگ نویسی.
چراغ یه سری از بچه ها پیش روم روشنه.
سلام.
من اومدم.