امروز حوالی گوشه سمت راست اتاق نشستم.تقریبا بر قبله عمود هستم.در حال لمباندن کلمات زیر باد کولر پنجره ای.
دوستان،عزیزان، همراهان همیشگی من که امروز من رو میخونید.چه نقطه امنی هست اینجا! اینجا شیب داشتن ممنوع است.اینجا همان سوراخیست که تابع را ناپیویسته کرده.همانجایی که اولین بار "هابیت" ارباب حلقه ها جا خوش کرده بود.اینجا وبلاگ من است.و هیچوقت اینجا مستاجر نبوده ام.
چه نقطه امنی هست اینجا! اینجا دقیقا مثل تصویر دورادور مرکز یک دو قطبی الکتریکیست.از دور،از فواصلی که چشم هیچکس نمیبیند،دوقطبی مانند یک دایره نور میدهد.درگیر الکترون استدرگیر بارهای مثبت و منفیست و یک مرکز درونی دارد.که هیچکس ان را نمیبیند.نقطه اثر روی تک تک سلول های شما اما، از همین مرکز کوچک است.
چه نقطه امنی است اینجا.
من امروز که مینویسم، در اوایل ترم 3 فیزیک ام و سخت دلتنگ تابستان سال کنکور که خشتکم روی چهارچوب وبلاگ در حال خشک شدن بود.و خودم لخت و پابرهنه، بین موضوعات مختلف در حال شنا کردن. و چه نقطه امنی است اینجا که اولین بار تجربه عاشق شدن را در پیش نویس های وبلاگم ذخیره کرده ام.
امروز اگر من را میبینید.به خدایی که باور دارید،باور کنید که فکرم یک لحظه این مکان را فراموش نکرده.این منوی دست راست را.که نوشته است"انتشار". گزینه مالکیت معنوی.منوی دست چپم.که زیر موضوعاتی دارد خالی از حیات.
چه خوب است اینجا به یاد چارلی و مارچلو(محمد،ممنونم) و میرزا و سعید شکولاگ(عزیز با معرفت.عزیز با معرفت.عزیز با معرفت) و کلمنتاین(احتمالا بازهم اشتباه گفتم) و زیگفرید(که گفت حتی اگر مطلب ننویسم بازم بستگی دارد چه کسی به من فکر میکند و فکر کردن به من در بند نوشتن مطلب نیست)
اما امروز اینجام.تا بگم مغزم در حال فیوز پروندن است.به هر مسئله فیزیک بارها فکر میکند.هر گذاری را برسی میکنم.هر اتفاقی را میسنجم.هر مفهومی را میبلعم و نتیجه اینها داغ شدن مغزم است.
چه نقطه امنی است اینجا برای من محتاط شده.
برای شما چطور؟