انتخاب واحد

هرچیزی جدا جدا، هرچیزی مربوط به حوزه خودش و تداخل ناپذیر.

اما الان، یعنی این چند وقته که سعی میکنم خودم رو از شر تصور های نا درست راجع به خودم خلاص کنم و ارزوی انسان شسته رفته و  انسان_رباتیک رو به گور ببرم فهمیدم اصلا اینجوری نیست.

زندگی ریحانه(یا شاید دیگران هم براشون این صدق بکنه) دقیقا یک تابلو هست که هر چیزی به جای اینکه باکس باکس باشه و نامرتبط، رنگ روغن غلیظ با طیف های گوناگونه که میپاشه روی بوم سفید نقاشی. 

و سختیش که باعث میشه ایده بوم نقاشی به زندگی در واقعیت نزدیک تر بشه اینجاست که موضوعات مختلف میپاشن روی بوم،سه تا وضعیت ارزشمند جدید بوجود میاد: مرتبط ها ممکنه همپوشانی بکنن_ ممکنه نامرتبط ها هم پوشانی بکنن _ممکنه مرتبط ها همپوشانی نکنند. و اینجا علاوه بر برسی حاصل این درهم امیختگی رنگ ها باید با چشم مسلح تفکیک موضوع کرد.

همینچیزیه که باعث میشه به استدلال های غلط و نتیجه های غلط و استدلال های درست و نتیجه های غلط ادم برسه در طول یک روز عادی و معمولیش. هر لحظه این رنگا دارن ریخته میشن و این بوم خیلی وقته که دیگه سفید نیست. تاریخی که پشت این رنگ امیزیه هم هی داره به قطور شدن رنگ های خشک شده روی بوم کمک میکنه. اینکه در یک برهه ای بتونیم تفکیک رنگ بکنیم و علت یابی و عقب گرد به اون چیزی که تو صفحه های قبلی نقشش زده شده، اصلا تعین کننده این نیست که بتونیم رنگ های پیر درهم امیخته رو وادار کنیم حرف بزنن و نشون بدن خودشونو.

چقدر با کلاس های مجای گره خوردنم برای ان بود که بگم توی ترم تابستون وقتی صدای استاد گرفته بود من احساس میکردم هوا ابری شده. درحالی که ابادان داشت تو شرجی شهریور میسوخت من انگار توی یک دیار دیگه سیر میکردم. با اطمینان غم انگیزی از اهل خونه میپرسیدم بیرون ابریه نه؟ اوناهم انگار با دیوانه طرفن : نه بیرون شرجیه.

نمیتونم از وقایع مجازی ایزوله بشم به خویشتن و واقعیت. فقط میتونم جلوی انفجار های به درد نخور و گریسی کننده مسیر رو بگیرم. از شنیدن غر ها اجتناب کنم و کمتر غر بزنم. دقیقا غر زدن باعث میشه از اهمیت موضوع کم بشه. غرهایی که در مرحله گفتگوی بین دانشجویان خشمگین و خسته باقی میمونن و به فرسودگی فضا کمک میکنن به همون اندازه باعث درجا زدن میشن که یک پیچ هرز شده لوله اب گرم حموم.

قدم بالاتر که صحبت با اساتید هم باشه به مرحله هرز شدگی رسیده و فایده ای نداره. قدم بالاتر که صجبت به مسئولین دانشکده هست هم یا قفله و سر نمیبندن یا اونم در مواقعی هرز و بدرد نخوره. و چون نهادی موازی قدرتمندی برای حل مشکلات وجود نداره، مسئله از پایه به درد نمیخوره.نه حل میشه و نه اسودگی فکری بوجود میاره.

و طبق تجربه ثابت شده این یک راه حل برای شارلاتان های درسخونه که موضوعیت فرسوده کننده رو شاخ و برگ بدن و مگس های صحرا نشین رو بیارن سمت شیرینی خوشمزه "غر زدن" و بعدش خودشون برن درس بخونن.

و اتفاقا اصلا بچگانه نیست بلکه حربه به شدت قوی و زیباییه و از هوشمندی میاد.

پی نوشت: برای انتخاب واحد سعی کنید روز اول یا صبح پیش از انتخاب واحد در سایت باشید، یا اخر وقت انتخاب واحد. اینجوری وقتتون هدر نمیره. همچنین خوبه که لیست شماره هایی که پاسخگو هستن از بخش های دیگه که میدونین نیازتون میشه باهاشون تماس بگیرین رو حتما داشته باشین.

مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان