کلاس دهم بودیم یه دفتر داشتم که عذاب وجدان ها و خاطرات روزانمو توش مینوشتم.تابستون دادم دوست صمیمیم بخونش. و میگفت ریحانه چقدر اتفاقات غیر منتظره میفته در طول روز برات کاش برای منم پیش میومد.
امروز قرار بود یک جریان خیلی مهمی رو اینجا پست کنم ولی بازم یک جریان غیر منتظره جدید پیش اومد.یعنی در اصل دوتا.
جریان اول این بود که:
فرد 1 و فرد 2 و فرد 3 رو متصور بشید.
اتفاقی برای فرد 2میفته و میاد به فرد 1میگه.فرد 1 میدونه فرد 3 از این قرار خیلی ناراحت میشه، به همین دلیل به فرد 2 میگه لطفا به فرد 3 نگو.
فرض کنید نگفتن اون جریان به فرد 3 یک خیریتی بوده که بهتر بوده گفته نشه.
حالا فرد 2 در اوج ناراحتی و درموندگی میاد و به فرد 3 همون راز مگو رو میگه. فرد 3 خیلی ناراحت میشه.فرد 2 ازش قول میگیره که لطفا به فرد 1 نگو که بهت گفتم.
خیلی اتفاقی فرد 3 به فرد 1 میگه. از دهنش میپره و بلاخره گفته میشه.حالا فرد 1 از فرد 2 ناراحته و تصمیم میگیره بره نابودش کنه.چون صلاح بود گفته نشه ولی گفته شده ولی الان موضوعیت از روی ناراحتی فرد 3 به بد قولی فرد 2 چنج شده.
حالا باید چیکار کرد؟ باید اول تشخیص داد که موقعیت ناراحتی عوض شده. بحث دیگه خیریت داشتن نگفتنه نیست، مسئله 3 نفره نیست، بلکه مسئله 2 نفره شده بین فرد 1 و 2. اگه این تشخیص داده نشه بحث نابود میشه.
دوم باید تشخیص داد اینکه فرد 1 به فرد 2 بگه که چرا به فرد 3 گفتی، اینجا فرد 3 هست که بی اعتبار میشه. و در این شر هست نه خیر.
در اصل در این مسئله فرد 1 مخفی کننده مثبت، فرد 2 جار زننده خنثی، و فرد سوم جار زننده منفی بوده. با اینکه در ظاهر، همش تقصیر دهن لقی فرد 2 هست. اما برملا کردن این واقعه تاثیر منفی رو سه طرف داره. فرد 1 خشمشو خالی میکنه و زر اضافی ممکنه بزنه، فرد 3 در مقابل فرد 2 بی اعتبار و در مقابل فرد 1 کمی متزلزل میشه(چون وقتی دعوا پیش میاد جایگاه های جدیدی تثبیت میشن یا از بین میرن.دعوا در اصل یک قرداد محضری برای ثبت اتفاقاته)
خلاصه. من اینجوری نگاهش میکنم. و خوشحالم که تونستم این رو حل کنم وگرنه اتفاق مزخرفی میفتاد. فرد 3 من بودم.
متاسفانه، اتفاق دیگری هم افتاد که ازش تعجب نکردم.
وقتی یکی از عزیزان شما به هر دلیلی با دشمن شما دوسته، برای منافع اون میجنگه و ممکنه بین دیگر عزیزانتون تفرقه بندازه، ممکنه یک روزی هم این بلا رو سر شما بیاره. در اصل جنگ من جنگ پیشگیری نیست، جنگ حادثه در کمین و حتی اتفاق افتاده است. اگه من با تفرقه مخالفم و با مواضع اون ادم عزیز در زندگیم مخالفم به این دلیله که میدونم دشمنم دشمنی نیست که یک جا نشین باشه یا به چاک دهن نا مبارکش اعتمادی باشه. پس میدونم نامحسوسانه ممکنه مورد تهاجم قرار بگیرم.
مسئله اینه. ادما تغیر میکنن. هرجوری که شده. به ارمان هاشون پشت میکنن.
ادمی که بیاد و بگه تو قبلا اینجوری بودی اینارو میگفتی و بخاد از این استفاده کنه که عمل الان تورو بکوبه این ادم مرده متحرکه.چون به تغیر معتقد نیست. من معتقدم. تو حالا به ارمان هات پشت کردی، پس الانتو با الان میسنجم. گذشتتو با گذشته.
متاسفانه امشب دایره عزیزانم یک سانتیمتر شعاع دیگه رو از دست داد. دوست دشمن من، دشمن منه چون به منم اسیب خواهد رسوند. شرط عقل فرار از اسیبه.