به وقت اسپین ذاتی: بازی و معجزه:شب پنجم

دقت کردین وقتی یک نفر، گلایه ای داره که نمیتونه بیانش کنه به افرادی که باید، مثلا میاد به شما میگه و به زبون میاره. انگار به زبون اوردن جسارت بیان میده. و بعد میره و به اون ادم ها میگه.
راستشو بخواین فک میکنم بعضی حرفا آنقدر سنگینن که گفتنشون حتی به یک نفر هم، مثه اینه که اب سرت گذشته و حالا چه ده نفر بدونن چه یه نفر، اهمیتی نداره دیگه. میدونی این همون موقعیته که حتی جایگاه طرف مقابل هم خاص نمیکنه بازی رو.
شب بخیر.
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان