به وقت اسپین ذاتی:شنل نامرئی هری پاتر: شب هشتم

یه مدت پیش که شاید تابستون بود، دلم میخواست یه دوربین فیلمبرداری بخرم و باهاش صحنه های مختلف زندگیم رو ثبت کنم. خصوصا وقتی کسی رو بعد از مدت ها میبینم، یا یه جای دنج و خوب پیدا میکنم یا مثلا از صحنه های خاص یه فیلم هیجان زده میشم یا حتی وقتی دارم مسئله حل میکنم، دلم میخواد اینها ثبت شن. چون کلا تمرکز کردن برام راحت نیست و مدام درگیر این هستم که یادم بمونه یه دیقه پیش چیکار کردم، فک کنم گذشته همیشه موضوع جالبی برام بمونه جوری که دلم بخواد تو لحظه حال، دوباره اون قسمتارو ببینم و تجربه کنم.
بعدش این فیلمارو ماه به ماه ادیت کنم و کنار هم بریزمشون. برای هر ماه هم یه سی دی بخرم. تولد به تولد بشینم ببینم بهم چی گذشت. خوبو بد.
مزوسفر گفت از وی اچ اس استفاده کنم. نمیدونم طریقه کار کردن باهاش چجوریه ولی میگردم دنبال جواب.

صحبت کردن با یه ادمی که تورو میشناسه، و خوبم میشناسه، و اعتماد کردن بهش، (درصورتی که گفته‌ هاش منطقی از اب در بیاد،) خیلی چیز فوق العاده ایه. من امروز متوجه شدم و از این بابت خوشحالم.
جدا این شیا وقتی دارم مینویسم وسط فکر کردن خابم میبره(((:
دیگه وقت خدافزیه! فعلا!

مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان