اصلا من از پشت تلفن هم حس میکردم این بشر کاملا موضع تسلیم گرفته در مقابل امیر. هرچی هست، هر کاری هست کرده برای اینکه تموم بشه این بحثا. نه با حرص ادامه میداده نه با خودخوری، با تسلیم و متعجب بودن همیشگی و پذیرفتن. یه صحنه داره ریک اند مورتی، ریک و مورتی در یک دنیای دیگه منفجر میشن و میمیرن، ریک و مورتی خودمون میرن جای اونها و اون ریک و مورتی رو دفن میکنن. مورتی بعدش یه حالت شک شده عجیبی داشت.
اینم همون بوده یحتمل. ولی ن به اون شدت.
گفتگوی مفصلی بود.
_
برای برسی کردن جوانب مختلف، مجبوریم احتمال های زشت و اعصاب خوردکنی رو بدیم و بعدش احتمالا طرف مقابل رو رو در رو کنیم با اینها و ازش بپرسیم.
اینم گفتگوی مفصلی بود با سبز ابی کبود.
میگم واقعا برام ی سوال پیش اومده، ایا از ادمی که میتونه کاری بکنه که قسمتی از سرنوشتمون جور دیگری رقم بخوره، حق داریم دلیل کارهاشو بپرسیم و پاسخ بخوایم؟ اینجوری که بیانش کردم جواب احتمالا بله هست.ولی اون درحال تصمیم گیری برای سرنوشت خودش هم بوده. و موضوع به همین سادگیا نیست اما منم نمیتونم بهتر بیانش کنم.
اقا، خیلی خوش گذشت.روز طولانی طولانی طولانی ای بود جوری که ساعت۱۰ شب رو فکر میکردم۲ شبه.
خلاصه فعلا خداحافظ.