ایا بلاخره سوگواری خواهم کرد؟

سوگواری بعد از هرچیزی لازمه. گاهی اوقات در حین رخ دادن سوگواری میکنیم.گاهی میگذاریم تموم بشه و بعد به سوگ بشینیم. چیزیکه مشخصه، اگر یک چیز عمیق و اثر گذار رو تجربه کرده باشیم تا مدت ها سوگ ریشه های حاشیه قالی زندگی مارو سیاه میکنه و همینجوری که میبافیم و جلو میریم، باهامون میاد. گاهی اوقات سوگ رو تجربه نمیکنیم. در اصل، به صورت مصنوعی تجربه نمیکنیم. چون از دفاع منطقی و عقلانی در مقابل بروز احساسات استفاده میکنیم و به قدری که اون ماجرا لایق به سوگ نشستنه بهایی بهش نمیدیم. 

به زندگی من خوش امدین.

پی نوشت: در روز پنجم، شیشم بیماری خوبم و بهتر شدم. فکر میکنم این ماجرا فردا روز اخرش باشه.

مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان