شب سخت خواب اور

کاشکی زودتر صبح شه و بفهمم شعبه۱۴ انقلاب میخواد چه حکمی بده.
میگن خبری نیست و میدونم زشته با وجود این همه نگرانی ها و دلداری ها و وقت گذاشتن برای اروم کردن ها، من بازم بگم بستم رو شیش ماه تا یه سال. به هر حال، من هنوزم میخوام سیستم پیچیده بخونم، اپلای کنم و برسم به علوم اعصاب محاسباتی. هنوزم میخوام پروژم تو حیطه cognitive ساینس باشه.
توکیو غول میبینم. عاشق این انیمه هستم. به الماترا فکر میکنم. دلم براش تنگ شده. کاشکی از دوز میشد دیتکتش کنم. یه جوری که ابر الکترونیش بهم نخوره و رفتار موجیش ذره ای نشه و تداخل کنه. خداروشکر که این روزها نیستش. وگرنه، فکر کنم، خیلی نگران میشد. احتمالا.الان البته شاید زیاد نگران نباشه. مثل این میمونه که رابطه، اوپراتور a باشه، اونجا قطعا میتونستم بگم نگرانه. اما جدایی مثه اوپراتور b عمل میکنه و حالا، دوباره وقتی بخوام نگاه کنم ببینم اگر توی رابطه بودیم چقدر نگران میشد، مثل اعمال کردن اوپراتور a روی تابع موجیه که با عمل کردن جدایی، دچار تغیر شده. سیستم توی استیت های اوپراتور جداییه. بسط دادن ویژه حالت های نگرانی رابطه ای، بر حسب ویژه حالت های جدایی، یک روند احتمالاتیه. نتیجه، یعنی اهمیت و نگرانی،با یک احتمال کمتر از ۱۰۰ ای توی این جریانه.
کاشکی زودتر صبح شه. صبح زود، صبح پر از قطعیت، صبح صلح و ارامش.
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان