پنجشنبه ۱۸ اسفند ۰۱
«شب اتفاقا وقت ماندن است. شب رو باید پذیرفت. باید خون کرد در رگ و ریشه. اتفاقا با زخمی که شب از ان تراوش میکند باید نوشت روی دیوار، باید گل گرفت در طلوع رو. ما هنوز در این شب و با این شب کار داریم. حساب کتاب، هزار شیش خط موازی و یک خط عمود مونده که بکشیم. تف به انتظار و هفت جد و اباد کسی که منتظر دمیدن صبحه. تا امشب هست دخل امید رو میاریم.»
اینها را گفت و ۱۳۷۹ تا ستاره گذاشت توی جیبش و رفت.
اینها را گفت و ۱۳۷۹ تا ستاره گذاشت توی جیبش و رفت.