سه شنبه ۲۰ تیر ۰۲
انقدر در ژول روز درحال نوشتن و نکته برداری از چیزهای مختلفم که خسته ام میشه. برای همینم روزنوشت های مدرسه تابستانه رو نیمه تموم میزارم.
درحال تحلیل و ریشه یابی هستم توی زمان های مختلف. پازل زندگیدیه قدری عجیب یود که به طرز عجیبی، با زنجان اومدنم موافقت شد، و وقتی اومدم زمانی بود که تازع به بیماریم آگاهی پیدا کرده بودم، و در ادامه جلسه ای رو شرکت میکنم که راجع به اون به زبان دیگری صحبت میکنه.
پازل زندگی عجیبه دوستان. عجیبه.
علی ای حال زنده هستم و متفکر. برای همین هستم، مگه نه؟