زولبیا بامیه با چایی

دوست داشتن یک پدیده سیال است. یعنی اگر دست من بود اولین درسی که در چارت تحصیلی فیزیک می‌گذاشتم، مقدمات اموزش عشق جاری در صنایع متحرکه (ادم ها) میشد. بعد یک درس مشترک مختلطتش میکردم بین علوم پایه ها و مهندسی ها. هم مفهوم و هم کاربرد. هم صفا و هم بیل زدن پای کشت زار محبت.
تو دیگر عزیز من نیستی‌. من از دست تو ناراحت و عصبانی هستم. از اینکه چرا دیگر یاد من نمیکنی. چرا دیگر رودخونه روان بین ما محل چه چه موجک های اب نیست. ناراحتم ‌ قهرم. برو گمشو اصلا. دلم نمیخواهدت.
پوف. الکی گفتم. بیا این سه واحد را باهم پاس کنیم.
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان