صفایی را که من هرگز نمیدیدم به هوشیاری

فک میکردم مینا خیلی حالش خوبه تو امریکا تا وقتی که فهمیدم استادیار دکتر نادگران شدم اما دوستام تو تهران همه پیش همن.
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان