افتادن دو هزاری

همینجوری از اردیبهشت۴۰۲ دارم میچینم کنار هم و جلو میام. تو بالکن داشتم الان سیگار میکشیدم که بلاخره فهمیدم.
من خوردم زمین.
یک لبخندی اومد تو صورتم بعد از اینکه متوجه شدم.خوردم زمین و الان میفهمم چمه. الان تازه دو هزاریم افتاد که این مدت چمه. با اینکه تو رابطم و کنکورم و مهاجرتم و اوضاع مالیم ریدم، ولی تازه فهمیدم معنی این شکست ها چیه. دیوار توهم تازه فروپاشید. حوالی ۳ ونیم شب یازدهم تیر ۴۰۳. الان دارم یه نفس راحت میکشم. فکر کنم امشب بهتر بخوابم.
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان