در ساعت چهار و بیست دقیقه صبح روز جمعه ۲۱ دی ماه ، در پایان یک روز فوق العاده تخمی و مزخرف و پر از احساسات بد،موضوع پایانامه ام رو انتخاب کردم. شب بخیر
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی، نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود. ~بیست و پنجم اگوست 1983