چمن های نو رسیده

چمن های نو رسیده خواهند امد و تو را خواهم دید که در بوی سبز هوا راه میروی. چمن های نو رسیده خواهند امد، و من قرص های لیتیوم را در خیسی خاک نم گرفته اشان دفن خواهم کرد. چمن های نو رسیده خواهند امد و این بار از دراز کشیدن رویشان امتناع نمیکنم.
مغروق هزاران خلیج دور، به ساحل خواهم رسید. دیشب خواب دیدم جزیره ای به نام «ژیک» در نزدیکی ام است که مرا صدا میزند. کشتی ای آنجاست که از چوب گردو ساخته شده. عرشه ای صیقلی و جلا داده شده دارد. هیچ برده ای انجا نبوده.هیچ ناخدایی نیست. همه مسافرانی هستند که پی مقصد نا مشخصی میروند. اب دریاها از اشک انهاست که شور است. اشک انها از اب دریاهاست که جاریست.
دست در دست اهالی« ژیک »معمای سرزمین معلق را کشف خواهم کرد. الماس ثروتمند ترین غول انجا را خواهم دزدید. به جنوب خواهم رفت. لای شن ها جایش خواهم گذاشت.چون عجله دارم که برگردم. چون زمستان در حال تمام شدن است و چمن های نو رسیده منتظرم اند. و تو انجایی.
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
T=t[(1-v^2/c^2)^-1/2] ]^1/2
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان