شما در تاتر هستید

فاصله بین یک غزل شاعرانه و شب به خود لرزیدن از فرط عشق تا فردایی که سیلاب نفرت غرقت میکند یک سپیده است. تو همه چیز را به شکل جنونی پیوسته و دائمی تجربه میکنی. جنون در لحظه ای که از شهر قدیمی ات پا به فرار میگذاری به کوهستان. جنون در لحظه ای که خداحافظی غمناکی رخ میدهد. جنون در لحظه دیدار و جنون در دقایقی که پشت تلفن منتظری تا صدای کسی را بشنوی. افتاب خشم تورا دو چندان میکند چون همه چیز انقدر گرم است که نمیدانی بین خفه شدن در هارمونی مرگ آنی و دست بردن به گیسوی طلایی زندگی کدام را انتخاب کنی. بحث سر برگزیدن است. کسی نامه تورا پاسخی میدهد و تورا برمیگزیند، کسی مشغول خوردن ناهار با دوستان است و تورا فراموش میکند. بحث سر فراموشیست. کسی پای درخت تنومندت را با اشک سیراب میکند، کسی به شاخه نیازمند تو پشت میکند و میرود. بحث سر پشت کردن است. کسی برانگیختگی تورا میبیند و ان را میستاید. کسی کمر خم شده تورا میبند و به ان تکیه نمیزند. بحث سر تکیه کردن است. کسی تورا در اغوش میگیرد با تو رقت انگیز ترین لحظات را استنشاق میکند، کسی به دیوار تنهایی سیمانی تو میشاشد. بحث سر شاشیدن است. کسی برای لحظه ای که منتظر است چاییت را سر بکشی مثانه اش را نگه میدارد تا بیشتر تورا تماشا کند. کسی وقتی میبیند شاشیده ای به شلوارت و نمیدانی چکار کنی به تو میخندد. بحث سر خندیدن است. کسی تورا به وقت عیاشی و ولنگ و بازی دوست دارد. کسی منتظر است ببیند نیمه پنهان خنده تو کی در تاریکی غم دفن میشود. بحث سر دفن کردن است. کسی با تو تمام گوه های شرم آور زندگی ات را زیر یک نارونی، سپیداری، کاجی چیزی دفن میکند. کسی خاک فرسوده تنت را چنان شخم میزند که دیگر سگ ها هم دلشان نمیخاهد انجا جفتگیری کنند. بحث سر جفت گیری است. کسی بهار را برای پرواز پرنده های عاشق مناسب میداند و ازادت میگذارد از قفس. کسی میگوید بهتر است یک جفت گنجشک برای شام امشب شکار کنیم. بحث سر شکار کردن است. کسی میبیند تو مشغول معاشقه ای دل انگیزی و رویش را برمیگرداند و تیرش را کج میکند. کسی میگوید تا حواسش نیست جیبش را خالی کنم. بحث سر خالی کردن است. کسی میگوید تنها چاه فاضلاب تخلیه اضطراب های من تو هستی، کسی وقتی میبیند تو در گور خالی خودت جا فقط و فقط برای افزودن چند افسردگی دیگر داری جلوی خودش را میگیرد و رویت نمیپاشد. بحث بحث پاشیدن است، کسی بوم نقاشی سفید تورا با سیاه می امیزد، کسی میگوید نه، بگذار کمی مجنتا یا ارغوانی هم به مجموعه اضافه کنیم. بحث سر مجموعه بودن است. کسی مجموعه هارا از هم میپاشاند، کسی میگوید این مجموعه تهی را کمی با مهربانی پر کنم. بحث سر مهربانی است، کسی میگوید حالم خراب است و دارم به گای سگ میروم اما بگذار با دیگری مهربان باشم، کسی میگوید من از قعر زمین امده ام، آدمیزاد تو لایق شادی نیستی. بحث بحث لیاقت است. کسی لیاقتش را دارد که بگویی من همه ی در های اسمان را برای اینکه اسودگی خیال تورا ببینم از جا خواهم کند، کسی دیگر میگوید تنها منم که استحقاق ریدن دم عرش الهی را دارم. بحث بحث الهی بودن است. کسی میگوید این ها که کنار هم چیده شده تصادفی نیست و یک چیزی از میانش بیرون میزند، کسی دیگر میگوید این کس و شعر ها را حمع کنید هیچ چیز معنایی ندارد. بحث بحث چیز است. کسی میگوید این چیز را به من بده تا با ان حال کنم، کسی میگوید چیزت را دو دقیقه نگه دار در شلوارت عزیز من. بحث بحث عزیز بودن است، یا شاید عزیزی داشتن، یا شاید عزیزی خواستن.در اخر بحث بحث خواستن است، یا تو میخواهی و ادم میشوی، یا نمیخواهی و بعد از سالها هیولا را دوباره بیدار میکنی.
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
T=t[(1-v^2/c^2)^-1/2] ]^1/2
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان