قطعه No Quiero Tus Besos

خدا رحمت کند بودلر را، نرودا را، بورخس را، کاوینو‌ را، بولگاکف را، براهنی را، معروفی را، بیضایی را، کافکا را، لکان را، چوران را، موراکامی را، بوکوفسکی را، سلین را، بودلر را، موپاسان را، گلستان را، فرخزاد را، چخوف را، الهی را، غانم را، قبانی را، همینگوی را، خدا همه شان را رحمت کند، اما نتوانستند غمی از ما کم کنند. فقط غم های خود را در صحنه روزگار ما باقی گذاشتند، در کنار غم های دیگر ما، و ما برای آنها نیز غصه خوردیم. هیچ پیامبری نیامد به ما بگوید چگونه رفع دلتنگی کنیم. فقط مارا با خدایی آشنا کرد که از همیشه دور تر به نظر می‌رسید.

سفر به انتهای شب
مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان