تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

اتاق۵۶۷، بلوک۵ خوابگاه کوی خواهران!

عاشق راه رفتن در یک محیط زنانه ام. عاشق اینکه مسافت های روزمره مثل پیاده روی های کوتاه یا سیگار کشیدن های زیر سایه درخت یا تا سوپری رفتن را، با تاپ و شلوارک بروم. اینکه بببینم بقیه هم با راحت ترین لباس های خودشان هستند، یا با لباس هایی که دلشان میخواهد در تنشان دیده شود. اینکه با لگ یا شلوارک های کوتاه میروند باشگاه، یا میشینند در زمین چمن. اینکه مثل دیشب انقدر لباس هایمان نازک و کم باشند که بتوانیم تتو های هم دیگر را ببینیم و از دیدنشان ذوق کنیم. اینکه سکویی را با تابش ملایم افتاب انتخاب کنم و دراز بکشم و شانه هایم کمی گرم بشوند و ران هایم مستقیم با سیمان سخت شده گلاویز بشوند. اینکه های زیادی هست، و من منظورم این است که دلم نمیخواهد این محیط فقط همین چند صد متر مربع باشد. نه، درست است، این ها اصلا چیزهای معمولی ای نیستند. چه کسی به خودش اجازه میدهد که با این عقبه فرهنگی و تاریخی و جغرافیایی و عرفی این چیزها را معمولی به حساب بیاورد. بی کنایه میگویم، اینها خواسته های کوچکی نیستند. اما چقدر قشنگ اند.
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان