تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

کمی یاد بگیریم!کمی کمتر از پشت پست قضاوت کنیم!

اینو انتشار سریع میزنم چون میترسم انرژیش بره.
پست لوسی رو بخونین.دستتون میاد که ما چطور از بقیه شخصیتی رو میسازیم که نیستن.
و چرا یه عده بعد از یه مدت از ما بدشون میاد!
و چطور با "از تو بعیده" گفتن ها مارا زیر 18 چرخ قضاوت خود قرار میدهند!
حال!بروید و بخوانید.باشد که محیط زیست انسانی رو پاس بداریم.همه چیز در کشتن سگ ها و گربه ی گوگولی خلاصه نمیشود.گاهی ارزو میکنم به چشم همون گربه ی گوگولی دیده شوم.اگر مرا در تاکسی بدزدند ایا کسی جز پست"دختری که قربانی شد" چیزی از من یاد میکند؟هشتگ میزند؟
خودتان چه فکر میکنید اخر(:
بروید دیگر.خداحافظتان.( این تیکه ی اخر از الفونس دوده.قصه های دوشنبه.خط اخر.)
http://lucy-may.blog.ir/post/4123

۱۰
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان