تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

به وقت اسپین ذاتی: بازی و معجزه:شب پنجم

دقت کردین وقتی یک نفر، گلایه ای داره که نمیتونه بیانش کنه به افرادی که باید، مثلا میاد به شما میگه و به زبون میاره. انگار به زبون اوردن جسارت بیان میده. و بعد میره و به اون ادم ها میگه.
راستشو بخواین فک میکنم بعضی حرفا آنقدر سنگینن که گفتنشون حتی به یک نفر هم، مثه اینه که اب سرت گذشته و حالا چه ده نفر بدونن چه یه نفر، اهمیتی نداره دیگه. میدونی این همون موقعیته که حتی جایگاه طرف مقابل هم خاص نمیکنه بازی رو.
شب بخیر.
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان