تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

به وقت اسپین ذاتی:معجزه غر زدن:شب هفتم

انقدر خندیدم که وسطش خوابم برد. حس کردم هرچی داخلم بوده ریختم بیرون و سفید سفید سفیدم
یه تیکه پیتزا تو دهنمه، اولین بالشتی که پیدا کردم رو گذاشتم زیر سرم و یه چیزی کشیدم رو خودم و فک کنم دم در اتاقم
عالیه
خدافز

سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان