تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

نفرین امون

خلاصه که.امتحانای نهایی یکی پشت یکی دیگه دارن دو دو چی چی از روی ما رد میشن.و حسابی کیف میکنن.و با خون ما چایی میزنن.

بزرگترین کاری که از دستم برمیومد بر ضد این نظام ناموزش مداری این بود که عکس امام خمینی رو بکشم روی شماره ی کارت روی صندلیم و در حالی که لیسینینگ زبان پخش میشد،دستمو بزارم رو چشم امام خمینی تا نبینه که میخام چه جمله ی محبت امیزی رو به لب بیارم.

یه روز خوب میاد.که میزارو کنار میزنیم و به جای تنبیه از عشق میگیم(اقتباسی و گلچین شده از  مقدمه هامون سبطی کتاب دستور زبان فارسی)

+عکسو بدون برش گذاشتم.در حال چرت زدنم

۸
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان