به نام خدایی که در این نزدیکیست...
تو پست قبلی درمورد خودم گفتم.که دقیقا چرا و چگونه اینگونه شد.این جذب مغناطیسی این کشش از کجا شروع شد.و الان میخوام دلایل منظم شده و اصلی رو بگم که تقریبا همه باهاش درگیر بودیم.خیلی زیاد.اللخصوص کسایی که این درسو خوندن و دانش اموز نیستن و حتی در مقاطع بالا تر مثل فوق لیسانس و دکترا هم باهاش سرو کله زدن.اما هنوز هم درگیرن:
1)کسانی هستند که درس میخوانند و درس میدهند اما دچار تضادِ "چرا اینکار را میکنیم" هستند.کسانی که درس میخوانند معتقدندکه قربانی یک کلیشه کلاسیک همیشگی شدند که از ازل تا ابد جریان داشته است و راهی به جز گردن نهادن ندارند.کسانی که درس میدهند در اکثر مواقع با دانش اموز/جو همراستا میشوند و از وضعیت موجود مینالند و میگویند:"والا ماهم گرفتار شدیم.خودمونم میدونیم این چرتو پرتا به درد زندگی نمیخوره"
2)مسائل اعتقادی به شدت در جامعه کمرنگ شده اند.در گروه سنی خودم و هم سن و سالانم که حرفش نگفتنیست.نسل قدیمی تر هم ریشه اش را دارد از دست میدهد.باید اعتقادات را علمی کرد.دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست.دین را نمیشود با کتاب دینی درس داد.
3)ما نیازمند هدفیم.منظور از ما منِ دانش اموز جماعت است.منی که قرار است در این نظام 12 ساله جان بکنم.و در اخر زندگیم در 4 ساعت ازمون کنکور خلاصه شود.من باید به جایی وصل باشم تا تحمل کنم.من باید به یقین برسم که اینها فقط برای نمره نبوده.من نباید پوچانه برای کارنامه تلاش کنم.غیر ممکن است که این چیزهای عجیبی که در دبیرستان یاد گرفتم برای امتحان نهایی بوده باشند.
برای شروع اصل اول را میپذیریم:ما خلق شده ایم.تمام شدو رفت.اینکه چرا/چگونه/ در بحث ما نمیگنجد.
به اطراف خود نگاه کنید.چه میبینید؟ادم هایی که میروند و می ایند.یک عده در حال غذا خوردند.یکی اب میخورد.یکی پتویش را برداشته و میرود که بخوابد.کسی سرش در گوشی است.و یکی دارد مثل من پستی در وبلاگ منتشر میکند.چه چیز شما و ان هارا احاطه کرده و دربر گرفته؟هوا.خورشید.ستاره.و شما مدام با همدیگر در تعاملید.جزو لاینفک زندگی یک دیگرید.پس برای اینکه بتوانید زندگی کنید!باید نسبت به محیط پیرامون خود علم داشته باشید.برای اینکه اسیب نبینید!بحث از اسیب شد یک مثال بزنم تا بهتر جا بیفتد: بچه ایی را در نظر بگیرید که تازه چهار دست و پا راه میرود.چه میداند که غذایش داغ است و مادر باید ان را "فوت" کند تا خنک شود و بعد بخورد.وقتی غذا را داغ میخورد میسوزد و گریه میکند.همین بچه بزرگ میشود و میفهمد که:قرار است بعد از خنک شدن سوپ را بخورم.او بعد ها خواهد فهمید که این خنک شدن همان هم دمایی غذا با دمای اتاق است (که در شیمی خوانده.).به حدی که سلول های چشایی روی زبانش نسوزد و بتواند با سلام و صلوات غذا را نوش جان کند(در زیست میخواند).نتیجه: من برای زندگی در این جهان باید یک سری چیز بدانم.من بروشوری دارم برای زندگی کردن که هرانچه نیاز من است در ان نهفته.زنده ماندن ساده ترین دلیلی است که یک انسان را به دانستن علم وا میدارد.
خداوند این دنیا را مثل یک تابع افریده است.در پست های بعد خواهیم گفت تابع چیست.اما الان بیان ساده ان را داشته باشید:وقتی به شما میگویند ایرانی یعنی چه؟یعنی شما ملیت ایرانی دارید.شما _در حالت عادی و نرمال_ رنگ چشم و پوست ایرانی جماعت،گفتار انها و عقاید انها را دارید.کشور شما جمهوری اسلامی است.پس در دایره ی قوانین شما چیز های اسلامی و چیزهای جمهوری پسندانه قرار خواهند داشت.شما این هارا قبول میکنید.شما تابع قوانینید.پس شما به عنوان یک ایرانی در تابع این کشور صدق میکنید و قرار میگیرید.شما قانون را رعایت میکنید در نتیجه ان تشویق میشوید(جریمه نمیشوید مثلا).هر کار شما یک بازخوردی خواهد داشت متناسب با کار شما.منظور از تناسب چیست: یک ابمیوه گیری را تصور کنید.اگر شما یک کیلو طالبی در ان بریزید قطعا دو اتفاق می افتد1)شما اب طالبی خواهید داشت نه اب سیب2)شما یک استکان اب طالبی نخواهید داشت بلکه یک پارچ یا بیشتر.بحث تناسب قسمت 2 است.
اما این تابع را خداوند افریده.با چیزهای معمولی فرق خواهد داشت.کمی کمتر نگران باشید پس.خدا به شدت مهربان تر از انسان است.و این دنیا را بر اساس عمل و عکس العمل افریده است.در پستی به ان نیز اشاره خواهم کرد.هرکاری که میکنید جوابش را در این دنیا و ان دنیا خواهید گرفت.وَ اللهُ سَرِیعُ الْحِسابِ.ایه ی قرانی داریم که:مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَ.خدا معجزه میکند جادو میکند در هم میریزد و میسازد.
خلاصه که:
جهان خلقت با این علوم خلق شده اند.
برای اینکه بخواهیم زندگی کنیم و به خود اسیب نرسانیم باید بدانیم که جریان چیست.
پی نوشت:مرسی که خوندین.میدونم زیاد بود.ولی واقعا کاری از دستم بر نمیومد): حتمن بگین لحن بیان چطوره میتونین باش ارتباط برقرار کنین یا نه.از چیا کم کنم.به چیا اضافه کنم.تا روز به روز بهتر بشه.موافقین که هفته نامه بشه یا نه.عکس هم زیاد گذاشتم چون یه استادی میگفت ذهن ما یعنی تصویر.
مبحث بعدی :اعداد،مجموعه ها!
گوش بدیم به eminm_love your self اهنگ