یادم نمیاد اولین بار کی واژه مینیمال به گوشم خورد. شاید یازدهم شایدم دوازدهم. مطمنم که اونموقع هم از این حرف های قشنگ خوشم اومده بود.
زندگی مینیمالیستی زندگی ایه که هدفش کمک کردن به حذف چیزهای بد یا غیر ضروریه. چقدرم خوب.
1* چند وقتیه، شاید 2 یا 3 ساله، شایدم بیش از اینها، همیشه دنبال پیدا کردن استایل خودم بودم.واقعا من دوس داشتم چی بپوشم؟تو چی راحت بودم؟چی باعث میشد توی جمع دوستام ازاد و بی تکلف اما مطمئن و خیره کننده ظاهر بشم؟ هیچوقت نمیدونستم. تو این دو سال اخیر، با قرنطینه و افزایش سن و تغیر توقعات خانواده روبرو شدم. البته، شخصا تو قید و بند ایراد هایی که بقیه میگیرن نبودم، چون طعم تفاوت سلایق و پذیرفتگی رو چشیده بودم و میدونستم برچسب ها و اجتماع اصلا بی تاثیر نیست توی این مسئله. از شهر به شهر دیگه جامعه هدف به جامعه هدف دیگه همه نظرها راجع به یک استایل واحد ، به تضاد میرسید.
بعد از مدتی، یعنی همین چند ساعت پیش بعد از نگاه کردن های زیاد و امتحان کردن های زیاد، وقتی به سیر لباس پوشیدنم نگاه کردم دیدم خاکستری و مشکی رنگ های منتخبمه.شلوار لی و تی شرت هم بیشترین استفادم. از طرفی توی خونه ما همه پسر بودن، طبیعتا وقتی میخواستم لباس بپوشم یا بخرم نگاه به اونا میکردم یا از کمدشون ورمیداشتم.از طرفی من به خاطر نشناختن خودم و جوری که دوست دارم ظاهر بشم، چیزهای متنوعی میخریدم(خصوصا در این دوسال اخیر) ولی موقع استفاده کردن راحت نبودم توشون.