تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

پنیک های متوالی

دیشب سناریوی یک مرگ نامتوقع داشت برام رخ میداد. یک مرگ غیر شاعرانه در گوشه ای از هتل های شهری که در ان گاهی زیست می‌گذرونم.از خوابیدن میترسیدم. منی که اکثر ساعات روز خواب رو به بیداری ترجیح میدم. وصیت نامه ای نوشتم که با اون شناخته بشم. توصیف گر اریحای بعد از مرگ اینچنین باشد و فلان باشد و این حرف ها.

ادامه خواهد داشت. ولی تا کجا نمیدونم.امیدوارم مرگ به پدیده عادی ای تبدیل بشه برام. بزرگترین ترس بشر.

سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان