تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

مانیای دلچسب

این روز ها در حال تجربه هیچ سوگ فلسفی ای نیستم.
هیچ بیماری ای که به مرگ برسد را تجربه نمیکنم،
هیچ نا امیدی ای که امانم را ببرد، هیچ غمی که زنده زنده بسوزاندتم،
این روزها از هر خوابی استقبال میکنم، از هر بوسه ای لذت میبرم ،
داشتم به او می‌گفتم ، که این روزها باد خنکی که کولر روی دستانم می اندازد خوشحالم میکند،مزه ی تلخی چایی، سردی سیگار، قرمزی هوس های اروتیک زیر پوست تنم، لحظه ای مرا از دنیا قرض میگیرد و غرق شعفم میکند. این روزها نمیدانم دنیا از چه قرار است. گاهی، خیلی، یادم میرود.
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان