تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

ایا می‌دانستی که من هم فلان مشکل را دارم؟

اعتماد کردم و در ظهر هفده شهریور، رازی را به کسی در این جهان گفتم که در یک سال گذشته به هیچکس نگفته بودم. فقط برای اینکه احساسم ایجاب میکرد برای اینکه نا امید نباشد، کاری بکنم. بار جهان از روی دوشم برداشته شد. دلم نمیخواهد نا امیدم کند، دلم میخواهد به مسیرش ادامه بدهد. اما اگر هیچ یک نشد-با اینکه ناراحت میشوم- اشکالی ندارد.
بعضی از انسان ها هستند که هرچقدر شکست میخورند، همچنان خوشبختی را در چیزهای کوچک پیدا میکنند. یک راهی پیدا میکنند. بعضی از انسان ها یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت.
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان