چقدر دلم میخواد با یک نفر راجع به چیزی که تو این لحظه فکر میکنم حرف بزنم. درهم تنیدگی پیچیده ای از انتخاب ها. تاوان مسیر های رفته و نرفته. من دهنم بستس.گل گرفته شد وقتی نگاه انداختم به سیر زندگی خانواده 11و11.(ادرس خونشون رو به عنوان اسم خانواده برگزیدم). فقط میتونم بگم رحم، عامل فساد و نابودیه مگر اینکه خلافش ثابت بشه.متاسفانه هرچقدر بیشتر میفهمم بیشتر از اون زندگی رباتیک قابل تحلیل و زیبایی که دلم میخواست فاصله میگیرم. مسیر سخت شده، تصمیم گیری سخت تر. مثل مردی هستم که دارن زنش رو میکشن و کاری از دستش بر نمیاد جز اینکه از دوسپسر زنش کمک بگیره.مثل کشوری که داخل جنگه و برای پس گرفتنش مجبوره از دشمنش سلاح بخره. چه تصمیم های سرنوشت ساز و سختی،نه؟
توی ایمیل هام میگشتم تا فایل قدیمی ای رو پیدا کنم.پیدا نکردم.به جاش یک متن نصفه پیدا کردم از بهمن 1399 که برای استادم فرستاده بودم. خیلی درهم برهم و قاطیه و تا جاییکه یادم میاد بعدا تکمیلش کردم. راجع به فیلم زندگی دیگران. بعضی وقتا وقتی متنامو میکنم فقط از شدت حروف اضافه ای که توش استفاده میکنم میفهمم خودم نوشتم. با خوندن این متن که اولش اصلا مطمن نبودم خودم نوشتمش. خلاصه چون به طرز غریبی مرتبطه مرتبطه میزارمش اینجا بمونه.