دیشب شب اعتراف به ماهیتم بود.
ساعت چهار بود یا پنج صبح، داشتم شام درست میکردم بخورم و همزمان برای یک نفر داشتم مینوشتم که چه حسی نسبت به خودم دارم. من هیچوقت نفهمیدم منظور از سبک شدن بعد از گریه کردن یا بعد از اعتراف کردن یا بعد از دردل کردن یعنی چی. هر جا هم به کارش بردم صادقانه میگم دروغ گفتم. جون وقتی یک چیزی رو برای دیگری بیان میکنم بیشتر باعث میشه شفاف ببینمش. و توی این شفافیت هم خودم رو بهتر میبینم هم ماجرا رو. و این باز شدگی خیلیم سبک شدن به همراه نداره. هرچند این رو تجربه کردم که یک رازی یا یک ماجرایی توی دلم بوده و میخواستم فقط به اولین کسی که میبینم بگم، و بعدش حس کردم حجم انفجار توی سطح مقطع بزرگتری پراکنده شده. خیلیم به معنای سبک شدن نیست. فقط انتقالش دادی به یک مکان دیگه. تازه بدتره که. کشندگیش بالاتر میره، چون ادم های بیشتری رو تحت تاثیر انفجار قرار دادی تو اون سطح مقطع بزرگتر:دی بخوام به زبون ترمودینامیک بگم درسته گرما نافزون وره، ولی انتروپی سیستم بیشتر میشه. ینی میخوام بگم بله یه لقمه داغ رو تف میکنی بیرون راحت میشی ولی الان باید با دیتاهای بیشتری که هم تو میبینی هم فرد مقابلت دستو پنجه نرم کنی.
خلاصه من که سبک نشدم. صرفا گفتم چون باید میگفتم. تازه دارم یاد میگیرم خودم رو جا افتاده تر سرزنش کنم. به نظرم چندان هم سرزنش کرد چیز بدی نیست. اتفاقا باعث میشه به خودت نزدیک تر بشی. بهتر بگم، دست رد زدن به سرزنش در تلاش برای اینکه حال خوبت رو حفظ کنی بزدلیه. دیگه واضحه منظورم نوع مبالغه امیزش یا نوع احمقانش نیست. یه چیزی رو سرزنش بگیرید که بتونید از پس جمع کردن خودتون بعد از تکرارش توی مغزتون بر بیاید. یک چیز واقعی. هرچند یه جاهایی واقعیت کمر شکنه. برای ادمی مثل من که همه زندگیش از خودش راضی بوده یا ادعا میکرده راضیه، سرزنش چندان درد اور نبود. خواستنی بود.
بعضی جاها ادم باید اعتراف کنه که دلش چه چیز هایی رو میخواد. سرزنش تا حدی کمک کننده هم هست به این موضوع. نه اینکه الزاما با سرزنش خودتون وارد فاز رقابتی بشید. نه اینکه فکر کنین سرزنش کردن باعث میشه به خودتون بیاید و بیدار شید و بعد موتور زندگیتون شروع کنه به قر قر درست و حسابی و برونید به سمت سرنوشتی که ازش جا موندین. نه. کی شب اول به ما گفت زندگی اینجوریه اخه. سرزنش باعث میشه بفهمم چی رو بیشتر میخوام. میشه سالم باشه به شرطی که خودتون و وجود سرزنش گرتون تو یک تیم باشین.
خلاصه. همین است دیگر. من میخوام این قیافه وب رو ی تغیری بدم. تبدیلش کنم به یه جای سوپر شلوغ با کلی نوشته. باید تو دشویی تو اشپزخونه و کنار تخت یه دفترچه ای چیزی بزارم برای نوشتن. افکارم رو مکتوب کنم دسترسیم بهشون بیشتره. در شلوغیست که زنده هستم.