رنگ محبت تو

دوست داشتن تو به سان لباس زنیست که شکوفه های انار بر آن نقش بسته اند. لباسی که پیش از هر هم اغوشی، مرد دستش در قسمتی از ان گیر میکند و به ناگاه پاره میشود. بارها و بارها و بارها. این دریدگی عریان، چیزی نیست که با ان بشود در خیابان دیده شد. این دریدگی عریان چیزی نیست که با ان بشود در خانه، جلوی بچه هامان راه رفت. نمیشود در جمع رفت و به سخره گرفته نشد، نمیشود در تنهایی ماند و با ان سرمای استخوان سوز بهمن را تجربه کرد.

نمیشود. راه حلی ندارم. همه چیز، همین است.

مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان