تجربه گر

پارادوکس های به ظاهر کمدی و در باطن تراژیک

زولبیا بامیه با چایی

دوست داشتن یک پدیده سیال است. یعنی اگر دست من بود اولین درسی که در چارت تحصیلی فیزیک می‌گذاشتم، مقدمات اموزش عشق جاری در صنایع متحرکه (ادم ها) میشد. بعد یک درس مشترک مختلطتش میکردم بین علوم پایه ها و مهندسی ها. هم مفهوم و هم کاربرد. هم صفا و هم بیل زدن پای کشت زار محبت.
تو دیگر عزیز من نیستی‌. من از دست تو ناراحت و عصبانی هستم. از اینکه چرا دیگر یاد من نمیکنی. چرا دیگر رودخونه روان بین ما محل چه چه موجک های اب نیست. ناراحتم ‌ قهرم. برو گمشو اصلا. دلم نمیخواهدت.
پوف. الکی گفتم. بیا این سه واحد را باهم پاس کنیم.
سفر به انتهای شب
مک مورفی
و یک روز صبح،
از خواب بیدار شدیم و دیدیم بادهای موسمی به صلح نشسته اند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان