انتخاب واحد و ترم تابستون دوتا از قشنگ ترین رخداد های هر ترم و هر سال دانشگاه هستن برام.چرا؟ :
تجسم ارزوهای بر فنا رفته درس خوندن توی هاگوارتز.
وقتی نگاه به کلاس های فوق العاده شلوغ و در معرض ترکیدن ترم تابستون میکنم از شد ذوق زبونم بر میاد. مثل سرسرا هاییه که جی کی رولینگ روزای امتحان توصیف میکنه. شلوغ و درهم.هرکس با یکی حرف میزنه، یکی داره با یکی دیگه شوخی میکنه، یکی کلاس جدید رو میپرسه، یکی منبع استاد رو، سر فصل ها، نمره حضور غیاب، یکی داره به یکی دیگه پرخاش میکنه و چند نفرم احتمالا دارن باهم کل کل میکنن که انقدر پیاماشون کوتاه و سریع و کوبندست.
بعد من با لبخند گشاد گم میشم بینشون، یاد خنکی پاییز بازار وکیل میفتم و همینجوری نگاه میکنم به پیاما، حرفا، داد زدنای استاد و جزوه ای که دارم مینویسم.
به این فکر میکنم که این تازه مجازیشه. اگر واقعی بود چه احساسی داشتم؟ مسلما تعداد به این مقدار نمیرسید، و مسلما گرمای تش شیراز مغزمو ذوب میکرد. همین که حضوری بودن ترم تابستون مساوی با خلوت بودنشه دیگه مزه هاگوارتز نمیده. من به جاش سعی میکنم همین کودکانگی ای که توی مجازی بودنش هست رو بیارم تو رویای به واقعیت نپیوسته و ازش لذت ببرم.
چقدر با کلاس های مجازی گره خوردم. قبلا فکر میکردم زندگیم مجموعه ای از باکس های کوچیک و بزرگ پشت وانت نیسان ابی ایه که اسمش هست: زندگی ریحانه.